احمدى نژاد قطعاً متفاوت بود
صادقیان : محمدحسین صفارهرندى را در دو مقطع به خاطر سپرده ام؛ دوم خرداد و سوم تیر. دوم و سومى که در تاریخ تحولات سیاسى و اجتماعى ایران، اولى نداشت. در روز «دوم»، جایى منتظر او نشسته بودیم تا بیاید. وقتى آمد، ترجیح دادیم با او چیزى نگوییم و البته از او هم چیزى نشنویم. نه این که عصبانى بود یا به شدت ناراحت، برعکس بسیار آرام بود و البته سنگین! بیشتر به کسى مى مانست که قرار است سال ها منتظر بماند و مى خواهد پى این انتظار طولانى را به تنش بمالد. اصلاً به یک «شکست خورده» نمى مانست، اما چندان هم به یک «قوى آرام» شبیه نبود. ترجیح مى دهم او را در آن لحظات چنین بنامم: «کسى که احترام به انتخاب مردم او را به شدت متواضع کرده بود.»
در روز «سوم» گویى همه چیز را از پیش مى دانست و این توفیق را یافته بود که چند روز از انتظار طولانى اش را به نفع خود بخرد! بارها از «انقلاب» گفت. گویى دوباره «انقلاب» را به دست آورده است. این بار نیازى نبود تا او را به گفت وگو فرابخوانیم. همه چیز از چهره اش معلوم بود. تیتر روزنامه کیهان را که سردبیر آن بود، با جسارت انتخاب کرد: «خبرها از پیروزى چشمگیر احمدى نژاد در انتخابات حکایت مى کند / ملت کار را تمام کرد.»
تا ساعت 4 بامداد روز بعد بیدار بودم، مثل شاید نیمى از مردم ایران و مثل «هرندى». با او تماس گرفتم و گفتم شبکه العالم خبر عاجلى را روى خط فرستاده و نوشته است: یکى از نزدیکان رقیب احمدى نژاد... ( و بقیه اش را به عربى خواندم ) «یعترف بالهزیمه فى انتخابات». گفت: بله. مردم کار را تمام کردند.
آقاى وزیر! آیا شما در انتخابات ریاست جمهورى نهم به آقاى احمدى نژاد رأى دادید؟
(با لبخند) این سؤال به نوعى تفتیش عقاید مى شود ...
اگر مایل نیستید پاسخ ندهید.
درواقع از شدت وضوح، بنده پشت این سؤال متوقف مى شوم. جواب من مثبت است.
چرا به آقاى احمدى نژاد رأى دادید، با توجه به این که در آن برهه از زمان ایشان رقیبانى داشتند که سابقه کارهاى اجرایى آنان بیشتر بود و شناخته شده تر بودند؟
وقتى انسان در آستانه انتخابات وارد مى شود به عنوان بهترین ویژگى ها براى منتخب خود گزینه هایى را مشخص و منتخب خود را در چارچوب یک سرى از شاخص ها ارزیابى مى کند. من مشخصاتى را براى رئیس جمهور منتخب خود انتخاب کرده بودم و به دیگران هم مى گفتم و مطابق آن خصوصیات، آقاى احمدى نژاد بیشترین امتیاز را داشت و دیگرانى هم بودند که در درجات پائین تر واقع مى شدند.
وجه تمایز آقاى احمدى نژاد با دیگر کاندایدا ها چه بود؟
تعبیرى است که گاهى با توجه و گاهى بدون توجه بر سر زبان هاست، به عنوان «متفاوت». شاید بشود گفت که بین همه گزینه ها شخصى را که مى شد متفاوت ارزیابى کرد، آقاى احمدى نژاد بود ایشان قطعاً گزینه متفاوت بود . و حالا چرا متفاوت بودن در این جا ارزش بود، برمى گردد به سلسله مباحثاتى در طول زمان که بویژه پس از جنگ در ایران شکل گرفت و در آن زمان به نظر مى رسید توقع براى تغییر آن محاسبات، عمومى شده و بسیارى از مردم مى فهمیدند که باید اتفاقى روى دهد و این خواسته در مراحل مختلف ظهور پیدا کرد. یک مرحله آن در دوم خرداد بود. توده مردم به این نتیجه رسیده بودند که تغییرى باید حاصل شود، منتهى بروز خواسته آن ها در انتخاب فردى به نام آقاى خاتمى ظاهر شد و با تصور مردم در آن زمان ایشان مى توانستند بهترین گزینه براى تغییر باشند.
تغییر دو تفسیر دارد، برخى ها این تغییر را حمل بر تغییر بنیادى در همه ارزش هاى حاکم بر کشور از ابتدا تا آن زمان مى دانستند و این تفکر نکته اى بود که آقاى خاتمى، دولت ایشان و برآمدگان از جریان دوم خرداد را ناکام کرد.
عده اى هم بودند که تغییر را قبول نداشتند و معتقد به ادامه جریان سابق بودند که شکست سختى خوردند و عد ه اى هم پس از دوم خرداد متوجه شدند که به تغییر باید ایمان آورد، منتها تغییر را باید در نوع دیگرى غیر از بنیاد ها جست وجو کرد و باید در رده هایى که زنگارهاى روح (روبناها) است، سامان داد. دسته اى که به ضرورت این تغییر رسیدند، نخستین میوه خود را در انتخابات شوراى دوم چیدند. آن مرحله، مرحله گذار بود ؛ مرحله اى که نسبت به انتخابات ناامید شده و بى رغبت بودند. بنابراین یک گروه متشکل و منسجم داراى آرمان هاى مشخص مى توانست در آن شرایط بیاید و با موفق شدن خود، احساس امید را در مردم زنده کند و این اتفاق در شوراى دوم روى داد. انتخاب یک شهردار با خصوصیات شهردار برآمده از شوراى دوم، این امید را به صورت تدریجى به کالبد جامعه تزریق کرد و میوه این انتخاب، انتخابات مجلس شد. در آن جا مردم نسبت به ضرورت تغییر، آن هم تغییرى با حفظ اصول و مبانى مورد اعتمادشان در ابتداى انقلاب، واقف شده و فهمیده بودند که روش ایجاد این تغییر چیست. امید بسته بودند، امیدى که در اثر شکل گیرى مجلسى به عنوان اصولگرا حاصل شد و دلیلى شد که حلقه تغییر رامردم کامل کنند. در آن زمان تنها کسى که میان آن گزینه ها شباهت داشت به عناصر دیگر حلقه تغییر، آقاى احمدى نژاد بود. به نسبت هاى کمترى مى شود گفت که دیگران هم دراین حلقه مى گنجیدند، براى این که این سیکل کامل شود ولى آقاى احمدى نژاد نمونه شاخص تر آن بود. ایشان کسى بود که در شوراى دوم بیش از همه معتقد به این بود که مى شود این تغییر را با همان فضاى اجتماعى سامان داد. من خودم ایشان را قبل از انتخابات شوراى شهر، یک جایى در راه دیدم و اوضاع و احوال را براى من گفت؛ گفتند «تیمى را که به اسم آبادگران راه انداخته ایم، به ظاهر حکایات از آن مى کند که خیلى کامیابى حاصل نشود ولى من به دوستان مى گویم که آمدیم و شد، آیا ما نباید از حالا یک آمادگى و برنامه درستى داشته باشیم و بنده بعید نمى دانم که این اتفاقات روى بدهد». این صحبت برمى گردد به چندروز قبل از انتخابات شوراى دوم شهر.
بحث این که چرا آقاى احمدى نژاد از مناسب ترین افراد براى فرایند این تغییراست، مى گویم که این پیشینه ذهنى را از ایشان دارم و در آن موقع عده اى مى گفتند که احمدى نژاد کارى نمى تواند انجام دهد، خیلى که هنر کنیم این که ما دو نفر را در آن انتخابات بتوانیم وارد شورا کنیم ولى آقاى احمدى نژاد گفت که من به این دوستان گفتم که حالا آمدیم و انجام شد آیا ما نباید آماده باشیم و خود را تجهیز و مهیا کنیم که به ظاهر نگاه ایشان طرفدارى در بین دوستانشان نداشت.
اگر از خصوصیات ممتاز آقاى دکتر احمدى نژاد نسبت به دیگر نامزدهاى انتخابات بخواهیم بگوییم، یکى این که ایشان در قالب آن تفاوت، کسى بود که بسیارى از آن معایب زمان گذشته را که به عنوان یک سنت در جان جامعه رسوب کرده و جارى شده بود و از حالت یک استثنا درآمده و به شکل قاعده شده بود، با حرف هایى که در آستانه انتخابات مى زد، شکست. قاعده شکنى را باب کرد که همه آن قواعدى که ما به آن عادت کرده بودیم، لزومى ندارد خوب و درست باشد. جسارت ایشان در طرح این مسائل هنگامى که در کنار انگیزه تغییرطلبى مردم قرار گرفت، این دو با یکدیگر گره خورد و آمیزه اى از گرایش بر ارزش هاى مبنایى با تحول خواهى و تغییر طلبى به وجود آورد. این آمیزه به نظر من دامن زد به رویداد 27خرداد یعنى در حالى که شمار قابل توجهى کاندیدا که قد و قواره هاى یکسانى هم داشتند - جز یکى از آن ها که به دلیل سطح حضور در ابتداى انقلاب، رده خود را متفاوت از دیگران تعریف کرده بود - و بیشتر متعلق به نسل بعدى بودند و زور آن ها به نظر مى آمد که یکسان است، به رقابت پرداختند، در نبرد رزم آوران هم زور، اتفاق زیبایى روى داد و نخستین بارى بودکه انتخابات از حالت «معلوم بودن تکلیف آن از قبل» و یا این که اگر مى خواهد هیجانى داشته باشد فقط در حد 2 نفر باشد، خارج و تبدیل شد به رقابت چند گزینه که هر یک از آن ها محتمل بود که بیاید و گوى سبقت را از دیگران برباید. این مسأله در همه انقلاب سابقه نداشت و هیجان انگیزترین انتخابات پس از انقلاب، انتخابات27 خرداد 84 بود و به نظر من از انتخابات دوم خرداد هم هیجان انگیزتر بود، به این علت که نقش آفرینان آن زیاد و متنوع بودند و سطح آن ها به هم نزدیک بود.
در دوم خرداد درباره دو گزینه بحث و رقابت وجود داشت اما در 27 خرداد هیجان آن به این علت بود که نگاه مردم توزیع شده بود؛ به طور نمونه مسأله قومیت ها دخالت داشت. نگاه کنید کسانى که در این معرکه حاضر بودند به استثناى یک مورد بقیه در استان هاى وابسته خودرأى نخست را آوردند و گاهى فاصله رأى آن ها به نفر دوم آنقدر زیاد است که در تصور نمى گنجد. این پدیده جدید سابقه نداشته است و برخى آرا معنادار بود. به طور مثال یک وعده خاص، اغواکننده و تأثیرگذار بود. با این همه، مسائل محرک در کنار برخى مراتب به اصطلاح فضیلتى را که چه بسا برخى بزرگان و مطبوعات به آن دامن مى زدند با هم ضمیمه کنید، مى بینید که این نبرد، نبرد غول ها بود و نبرد غول ها هیجان انگیز است.
آیا با این نگاه که پیروزى چند نفر در انتخابات نهم محتمل بود و به همین علت هیجان داشت، مى شود گفت که این انتخاب یک پدیده بود؟ آیا شما در آن روز ها این مسأله را به عنوان یک پدیده پیش بینى مى کردید و اگر قابل پیش بینى بود که شخصى با این ویژگى ها، رئیس جمهور مى شود، دیگر نمى توان از احتمال پیروزى دیگران سخن گفت.
من به محرک هاى مختلف اشاره کردم. در شرایطى که بازیگران در این صحنه بودند و اظهارات آن ها حاکى از آن بود که هر کدام دست روى یک نقطه اى از نقاط مورد توجه مردم گذاشته اند. به طور نمونه کسى وعده مى داد که مستمرى دائمى براى مردم فراهم مى کند و این وعده تحریک آمیزى است که نمى توان به سادگى از آن گذشت و اثر خود را گذاشته بود. کسى روى منطقه یا استان خاصى کار کرده بود که ویژگى یکسانى داشتند و به وسیله آن نوع تبلیغات، پیوندى برقرار کرده بود. بنده همه این موارد را در سمت و سوى نوعى تغییر ارزیابى مى کنم. اما وقتى متغیر ها فراوان است، پدیده شناسى کار مشکلى مى شود. وجه مشترک همه آن ها این است که شکل این انتخابات متفاوت از اشکال سابق خود مى شود. در سال هاى گذشته انتخاباتى داشته ایم که 10 نفر کاندیدا در صحنه آمده اند، یک کاندیدا80 درصد آراى مردم را به دست آورده و 20 درصد بقیه را دیگر کاندیدا ها آورده اند، اما این انتخابات برحسب نگرش مردم که باید تغییرى روى دهد، این طور مى شود که این افراد هم زور، وارد مرحله گزینش مردم مى شوند و در اینجا ما شاهد یک پدیده هستیم، پدیده اى که این انتخابات را از انتخابات گذشته جدا مى کند. اما پدیده شناسى آشکارتر را باید در مرحله 27 خرداد تا3 تیر دید که در آنجا مى بینید تمایلات مردم ظاهر مى شود.
در خیابان ها، شب ها در تهران و شهرستان ها مى توانستیم بفهمیم که چه اتفاقى در حال روى دادن است. نگاه مردم با تمرکز روى این مسأله که این جامعه یک فرد متفاوت مى خواهد، فردى که برخى از مناسبات پیشین را به هم بریزد، بروز پیدا کرد و ابراز تمایل خود سبب مى شود که اردوگاه جریان رقیب که بیشتر مى خواهد وفادار به مناسبات پدید آمده در طول 15 سال گذشته بماند و آن مناسبات را حفظ کند، به تکاپو مى افتد و نگران مى شود. بر همین اساس شما مى بینید برخى اقداماتى را که امروز وقتى خودشان ارزیابى مى کنند، مى گویند این اقدامات از اشتباهات ما بود به صورت افراطى کار تبلیغى به نفع طرف خود مى کنند و تخریب بر ضد فردى که احساس مى کنند به صورت یک پدیده ظاهر مى شود. شروع مى کنند بر ضد این فرد تحریک کردن همچنان که در آستانه دوم خرداد نیز این اتفاق افتاد؛ هر چه که بر آتش مخالفت با این فردى که کارش داشت رونق مى گرفت، افزوده مى شد، احساس عمومى مردم نیز در طرفدارى از او بالا مى گرفت وخیلى کسى متأثر از نوع تبلیغات به سمت فرد شناخته شده که به آن عادت کرده بودند، نمى رفت. در اینجا تبلیغات اردوگاه آن فرد قدیمى به نفع این فرد تازه وارد، مى شد.
در ورزش جودو هم این گونه است که نیاز به زور زیاد شما ندارد و از زور طرف مقابل مى توانید به نفع خود استفاده کنید. وقتى او همه قواى خود را متمرکز کرده که به شما فن بزند، در آن حالت، در یک لحظه ناپایدار مى شود وشما از ناپایدارى او مى توانید به نفع خود استفاده کنید. در انتخابات این اتفاق روى مى داد، گروهى که براى رقیب آقاى احمدى نژاد کار مى کردند، در مطبوعات و صدا و سیما مى آمدند از همه دانسته هاى خود مدد مى گرفتند براى تبلیغ فرد مورد علاقه وتخریب آقاى احمدى نژاد. حواسشان به این نبود که همه توان و زور خود را در جایى دارند تحویل رقیب مى دهند و او از آن استفاده مى کند و همین طور هم شد.
شما به چه میزان علاقه مند بودید که آقاى احمدى نژاد رئیس جمهورى شود؟
خیلى زیاد. به این معنا که محاسبه مى کردم به طور مثال کسى که در نظرسنجى ها گفته مى شد در روزهاى اول46 درصد با اقبال روبه رو است، پس از گذشت زمان به 36 درصد رسید. همان نظرسنجى براى آقاى احمدى نژاد در اوایل آورده بود 6درصد و بعد شد 11درصد و سپس 16 درصد و آن موقع که آقاى احمدى نژاد را 16 درصد مى گفتند، رقیب با نفوذ ایشان از 36 درصد به 26 درصد رسیده بود و برداشت من این بود که اتفاقى در حال روى دادن است. این روندمهم است و آن موقع محاسبات دقیق ترى نیز داشتیم و این مسأله را ضمیمه مى کردیم به نوع مواجهه مردم در محافل با پدیده اى به اسم احمدى نژاد یا کاندیداهاى اصولگرا، به دلیل این که مجموع آرایى که مردم به کاندیداهاى اصولگرا داده بودند ،از دو نفر کاندیداى رقیب بالاتر بود. معنى اش این بود که گزینه نهایى مردم در سبد اصولگرایان قرار خواهد گرفت، اما به دلیل متنوع بودن و یکى نبودن کاندیداها، ممکن بود شانس آن ها در تجمع رقیب روى یک محور شکست بخورد و ناکام شود و این نگرانى را خیلى ها ابراز مى کردند که اصولگرایان چرا متحد نمى شوند وحتى کار به جایى مى رسید که برخى از افراد کم طاقت مى گفتند حالا که این طور است ما به هیچ کدام از این گزینه ها رغبتى نشان نمى دهیم به دلیل این که این ها آمادگى ندارند که کنار هم بنشینند. این فضاى آن زمان بود ولى بنده با مطالعاتى که با دوستان خود انجام مى دادیم و صحبت مى کردیم، نگران نبودم و محاسبه اى این گونه داشتم و این محاسبه به دو ماه قبل از انتخابات برمى گردد.
در زمانى که آراى نظرسنجى احمدى نژاد 6 درصد بود، آیا باز هم احتمال مى دادید که ایشان رئیس جمهورى شود؟
درآن موقع نشانه هاى دیگرى مدنظر ما بود . درهمان زمان که نظرسنجى ها مى گفت 6 درصد، جایى دیگر مى گفتند که این نظرسنجى غلط است و 13 درصد است، اما به دلیل این که قضاوت هاى انسان باید در یک دستگاه معیارى تنظیم شود، بنده همان 6 درصد و 39 درصد را با یکدیگر مى سنجیدم و همان آمار هم نشان از روى دادن این اتفاق بود ولى طبق نظرسنجى دیگرى آمار و ارقام از این بیشتر بود.
گمان من این است که آقاى احمدى نژاد از امتیازى برخوردار بود که دیگران از این کارنامه برخوردار نبودند و آن یک کارنامه عملکرد در دوران شهردارى بود و کارنامه عملى ایشان در شهردارى، هم به لحاظ مسائل ارزشى و هم به لحاظ مسائل اجرایى و عملى کارنامه قوى و روشنى به حساب مى آمد. از لحاظ ارزشى، ارزش هاى آن پایبندى به اصول و مبانى انقلاب بود و او بدون رودربایستى و بدون پرده پوشى مى گفت که مى خواهیم ارزش هاى اول انقلاب را احیاکنیم و وفادار به انقلاب و اسلام هستیم و ایشان ظاهرسازى نمى کردند براى جلب آراى مردم و آن چه مردم انتخاب مى کنند را قبول داشتند که به طور قطع به نفع کشور است و این مسأله را ابراز مى کردند.
|
|
آقاى احمدى نژاد در نوع سرویس دهى و خدمت کردن به مردم، خود و اطرافیانشان را طورى عادت داده بودند که این نوع خدمتگزارى را به عنوان رویه در سیستم شهردارى بگنجانند و توقع مردم را از حکومت بر این نوع خدمت رسانى مبتنى کنند و این ایده براى مردم جالب بود که کسانى نشان مى دهند خدمتى را که مى گفتند ممکن نیست، این خدمت را مى شود به مردم داد و حرف هاى مردم را در نحوه اداره شهر و کشور دخالت داد. کارنامه پیش روى مردم از ایشان، کارنامه مثبتى بود با این که برخى عوامل وجودداشت که مى توانست از رأى ایشان کم کند. نکته اى خیلى موردتأکید بود که ایشان مدیریت در سطوح کلان در کارنامه خود نداشته است (به طور مثال وزیر نبوده) ولى دیگران سابقه وزارت داشته اند و معاون رئیس جمهور و چه و چه بوده اند و ایشان از همه آن ها به این لحاظ کم سابقه تر بوده است. شکل و شمایل ظاهرى فیزیک بدنى و جثه کوچک ایشان را برخى ها عامل کاهنده از رأى مى دانستند و مى گفتند ظاهر ایشان به رئیس جمهور شدن نمى خورد. برخى دیگر مى گفتند که دوستش داریم و در دل ما جا بازکرده ولى چه کار کنیم تیپ ایشان به رئیس جمهورى نمى خورد و به این دلیل به ایشان رأى نمى دهیم(!) مى خواهم بگویم آقاى احمدى نژاد که به این صورت در چشم و دل مردم ظاهر شده بود، اگر شکل و شمایل ایشان به لحاظ قد و قواره، هرکولى بود و شمایل ظاهر ایشان ابرو کمان و چه چه بود و اسباب دلبرى ظاهرى را درخود فراهم داشت، چه بسا این پدیده، درمراحل نخست آشکارتر روى مى داد و غالب مى شد.
اما شیرینى آن در این جاست که مردم به چشم و ابروى ایشان رأى ندادند و به هواى یک قد و قواره هرکول گونه که در ذهن برخى ها ظاهر اساطیرى داشته باشد، نبود. آن هنر واقعى بود که در این جا ظهور پیدا کرد و اسباب دلبرى را ایشان با اندیشه، عمل و صداقتى که توانسته بود به مردم منتقل کند، پیداکرد و این مسأله بعد ها تبدیل به موضوعى شد که مردم دیدند اقبال به طرف ایشان است و استقبال هرروز بیشتر مى شود. در فاصله 27 خرداد تا 3تیر ایشان آراى خود را از 5/4 میلیون در مرحله نخست به 18 میلیون نفر در مرحله دوم رساند. این جمعى که در این مدت به ایشان پیوستند، چه کسانى هستند؟ به نظر من آنهایى بودند که تسلیم هنرهاى واقعى ایشان در این مدت شدند.
اشتباهات حریف دراین میان به چه میزان تأثیرداشت؟
این اشتباهات هم البته به نوبه خود سهمى داشت.
فکر مى کنید چرا رقباى احمدى نژاد این اشتباهات را مرتکب شدند با توجه به این که خودرا داعیه دار جنگ روانى مى دانستند؟
هراس از دست دادن چیزى که انسان به آن دل بسته است ، آدم را به اشتباه مى اندازد. مى گویند کسى که راه را گم کرده است، از نگرانى سرعت خود را اضافه مى کند و مى دود و هرچه بیشتر مى دود، از مقصد اصلى دورتر مى شود. این تعبیر معصوم است که مى فرماید: «لایزید سرعة سیرالابعدا» به طور مثال هرکس که بخواهد برود زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) اگر راه را عوضى به سمت شمیران برود و هیچ نشانه اى نیز نبیند، هرچه سرعت خود را زیاد کند، از شاه عبدالعظیم دورتر مى شود.
به امامزاده صالح در تجریش مى رسد؟!
بله! مى رسد به امامزاده صالح و شاید بعضى ها در ذهن خود یک امامزاده اى را تصور کرده اند منتها راه را اشتباهى مى روند و این یعنى که اشتباه کرده اند. خیلى ها بعد از این که آقاى احمدى نژاد رئیس جمهور شد به اشتباه خود پى بردند و جزو طرفداران سینه چاک منتخب مردم شدند و این کاملاً مشهود است، که اقبال هاى بزرگ عمومى که در سفرها و غیره از ایشان صورت مى گیرد، به ایشان گرایش پیدا مى کنند، درحقیقت بخشى از آن، معلول بازنگرى مردم در مرحله بعد است.
بحثى در برخى جریان ها و در دایره اصولگرایان مطرح بود که افراد را در انتخاب آقاى احمدى نژاد به تردید مى انداخت. آنها مى گفتند با این که آقاى احمدى نژاد داراى این مشخصات است که شما به آن اشاره کردید ، ایشان نه تیم دارند و نه برنامه . آیا این مسأله شما را در انتخاب خودبه شک و تردید
وا نمى داشت؟
اگر بخواهیم کمى راحت تر حرف بزنیم باید بگوییم رقیب هاى ایشان هم نه تیم داشتند و نه برنامه . به دلیل این که تیم، گروهى است که به صورت حساب شده با یکدیگر یک کار جمعى را انجام داده باشند و همفکرهاى متحد در اندیشه و عمل باشند. شما یک گروه را پیدا کنید که این حالت را داشته باشد. هیچکدام از احزاب و جبهه هاى کشور مانند دوم خرداد که 18گروه بودند و هیچ کدام دیگرى را قبول نداشتند و همین را ابراز مى کردند ، تیم نداشتند. یکى از دلایل شکست آنها هم این بودکه آنجا مجمع اضداد بود و هیچ وقت به اتحاد نظر نرسیدند، بنابراین اگر بگویند ما تیم داریم، شما باورتان مى شود؟ تیم اقتصادى آنها 3تا وزیر و 3تا مسئول بود که هرکدام معتقد به یک روش اقتصادى معارض دیگرى بودند وقتى قرار شد دولت اصلاحات طرح ساماندهى اقتصادى را فراهم کنند، 3 طرح آوردند که رئیس جمهور وقت به آنها گفت بروید این 3طرح را یکى کنید. هرچه تلاش کردند به یک طرح مشترک نرسیدند و لذا در آخر آن 3 طرح جدا جدا آمد و خاک خورد و بایگانى شد.
ظاهراً جبهه دوم خرداد مدعى هستند تیم داشتند ولى تیمى با این خصوصیات ، نبودنش که بهتر است!
آقاى دکتر احمدى نژاد با تشکیلات حزبى نیامد ولى متحدان فکرى داشت و بیشتر از آن که متحدان فکرى خود را در قالب یک تشکیلات و گروه ببیند، احساس مى کرد که این اندیشه درمجموعه جامعه پذیرا دارد و اگر بنا باشد این اندیشه را بخواهیم بارور کنیم، از مردم مدد بگیریم. مثلاً دانشگاهیان بسیارى بودند که در نگاه کلى و جزئیات با ایشان مشترک بودند و ابراز مى کردند. وقتى ایشان حرف مى زد مى گفتند حرف ما هم همین است. معناى آن این است که اسباب نوعى اتحاد در اندیشه یک قشر وسیعى از نخبگان جامعه فراهم است. بله به آن معنایى که آنها در یک حزب با هم کار گروه باشند، نبود ولى مثلاً وقتى شما سراغ داشته باشید که در فلان اداره ، آدمى مسئولیت دارد و فرماندار جایى است و نگاه آن همان نگاه شما است، آن تیم شمامى شود و به عضویت تیم شما در مى آید. روش عمل را هم وقتى ایشان ابراز مى کرد که ما این گونه عمل خواهیم کرد و کسانى این گونه عمل کردن به دلشان خوش مى نشست، و خود را همراه مى دیدند بالطبع از حیث اقدام و عمل نیز متحد مى شدند. مثلاً وقتى ایشان مى گفتندما فساد موجود در سیستم ادارى را یک منکر بزرگ مى بینیم که براى مرتفع کردن آن باید آستین بالا بزنیم، هرکس که معتقد به برچیدن فساد ادارى بود، مى شد جزو تیم ایشان. وقتى مى گفتندعدالت اجتماعى مهم ترین دغدغه جامعه است و براى پیاده کردن عدالت اجتماعى کافى است که برخى ملاحظات خانوادگى را کنار بگذاریم، رودربایستى خود را با اشخاص حذف کنیم و هرکسى را که خواست زیاده خواهى کند، دستش را از بیت المال کوتاه کنیم، حتى اگر از نزدیکان خودمان باشد، این مى شد مرامنامه اى که خیلى ها آن را قبول داشتند و خود به خود آنها مى شدند عضو تیم ایشان. به این ترتیب بود که وقتى ایشان گفتند کابینه 70 میلیونى، یک تعارف بى مزه نبود که حالا چگونه 70 میلیون در این کابینه جمع شوند. معناى آن این است که همه آحاد مردم که دل هاى آنها مشغول این ارزش هاست، به نوعى عضو این کابینه مى شوند و ممکن است این عضو یک عنصر ساده باشد و یا ممکن است حتى بعضى معاون رئیس جمهور شوند.
برخى مى گویند سوم تیر را نمى توان پدیده دانست زیرا مردم عموماً بلوغ سیاسى ندارند و در هنگام رأى دادن معمولاً طرف مظلوم را مى گیرند. چنانچه در دوم خرداد هم گفته شد که مردم طرف مظلوم را گرفتند. سوم تیر هم همان طور شد و اتفاق خاصى نیفتاد.
من بخشى از اینها را قبول دارم که در عادات مردم ما هست که جانبدارى از مظلوم براى آنها اهمیت دارد، اما نمى توانیم بگوییم که سهم اصلى را این داشته است. سهم اصلى را تحول خواهى مردم داشت. مردم از بعضى چیزها ناراحت بودند و ظاهراً اشتباه نکردند که آن چیزهایى را که نمى پسندند، منتسب به کسانى کنند که نقش آفرینان اصلى این دوره ها بودند، یا مستقیم یا غیرمستقیم. طبیعى است وقتى مى بینند یک نفر دیگرى که در این اتفاق ها دخیل نبوده و مبرا از این اتفاق ها بوده، شعارهایى مى دهد که ثابت مى کند بعضى از این مناسبات غلط را قبول ندارد، به او گرایش نشان مى دهند. مثلاً کاندیداى منتخب مردم، هزار فامیل را به عنوان این که صلاحیت دارترین افراد براى اداره همیشه کشور باشند، قبول ندارد و به چرخش نخبگان به صورت واقعى در جامعه معتقد است. پس انتخاب چنین فردى تصادفى نیست و گزینش مردم است. منتها این ضمیمه شده به چیز دیگر و از قضا این فرد مظلوم هم واقع شده و همه روزنامه ها، تقریباً بر علیه او بسیج شده اند. اینجا مردم در آن دستگاه محاسب خودشان امتیازى براى اینها قائل مى شوند و وقتى جمع مى زنند به این نتیجه مى رسند که تمرکزشان روى این فرد غلط نیست.
نگاه کاندیداهاى دیگر به پدیده سوم تیر قبل از انجام انتخابات در همان هفته آخر چگونه بود. با توجه به این که شما به عنوان سردبیر روزنامه کیهان قطعاً از سوى برخى از آنها مورد مشورت قرار گرفته اید.
برخى در محاسبات خود اشتباه مى کردند. مثلاً اگر کاندیدایى در استان خود با اقبال خیلى جدى مواجه مى شد و مى دید از او در حد یک رئیس جمهور دارد استقبال مى شود، حق داشت که در همان جا اغوا شود، اما حساب نمى کرد که غیر از استان خودش 29 استان دیگر نیز هست و معلوم نیست در آنجا این خبرها باشد. گاهى حتى مثلاً چند صحنه که به دلیلى آن صحنه ها براى آن فرد جزو مزیت هاى نسبى تلقى مى شد و به سمت او جوشش جمعیت زیاد بود، او را گول مى زد. یکى از دلایلى که بعضى از این افراد تا آخر پافشارى کردند و باقى ماندند این مسأله بود. بعضى ها البته یک تشکیلاتى پشت سرشان بود و تشکیلات اصرار مى کرد بمانند و ممکن بود بعضى از آنها در وسط راه به این نتیجه رسیده بودند که در رقابت نمى توانند موفق شوند ولى تشکیلات اصرار دارد که باید باشند و این هم در چنین قضیه اى دخالت داشت. موضوع دیگرى هم بود که کسانى این راه را آمده بودند و خجالت مى کشیدند صحنه را خالى کنند. بعضى ها این جسارت را داشتند بگویند ما نیستیم، حالا یا با فهم این قضیه که رأیى ندارند بود و یا دلشان مى خواست کمک کنند به گزینه مجموع و به رأى کلى منتخب این جبهه. به همین خاطر کنار کشیدند که رأى آنها مصادره شود به نفع دیگرى.
آن فضایى که شما براى این انتخابات ترسیم کردید مسلماً روزهاى سختى براى افراد و یا کاندیداهاى مختلف داشته است. آیا این روزها براى شما هم سخت بود؟
من هر چى آن روزها را به خاطر مى آورم بیشتر شیرینى آن در کامم نشسته است، به دلیل این که من آن روزها براى تبیین این شرایط بسیار فعال بودم و در جمع ها حاضر مى شدم. واقع مطلب این است که مستقیماً براى یک نفر تبلیغ نمى کردم و براى من تبلیغ کلى براى تغییر، مهم تر بود. خوشحال مى شدم مى دیدم در پایان توصیفى که من مى کردم، افراد کاملاً خودشان نتیجه گیرى مى کنند. من نمى گفتم چه کسى را انتخاب کنید خودم را به نوعى ممنوع از تبلیغ مستقیم فرد مى دانستم اما با آن وصفى که از صحنه مى کردم، مى دیدم افراد به این نتیجه مى رسند که یک کسانى را حتماً انتخاب نکنند و یک کسانى بیشتر مظان انتخابشان واقع شوند. حتى تا نزدیک به یک ماه قبل از انتخابات نگاهم این بود که جامعه با همان آهنگ متنوع پیش رود وهمان انتخاب طبیعى که به ذائقه مردم خوش مى آید یک مرتبه گل کند. همیشه این را به دوستانم مى گفتم و وقتى مى پرسیدند: «کى؟»، مى گفتم خودش معلوم مى شود و به تدریج گرایش مردم این را گواهى خواهد داد و بالاخره مى رود آن جایى که باید بنشیند ، مى نشیند حالا چرا این گونه بود؟ یک باورى داشتم و آن این بود که کسانى که به طورخاص مرید فردى بودند دلشان مى خواست آن فرد حتماً رأى بیاورد و کلى هم براى آن زحمت کشیده بودند. اگر او به نفع کاندیداى دیگر کنار مى کشید، معلوم نبود آنهایى که شاخ بسته بودند براى مثلاً رئیس جمهور شدن او، همه آنها به تبع او به فردى که او اعلام مى کند، رأى بدهند. یا اگر این کاندیدا اصلاً کسى را معرفى نکند و فقط بگوید من کشیدم کنار، معلوم نبود چه بشود و ممکن بود سر جمع آرا پائین بیاید چون تنوع کمک مى کرد سر جمع آرا بالا رود و هم از آن طرف معلوم نبود مصادره به نفع آن فردى که شما دلتان مى خواهد دست آخر در کاسه اصولگرایان بنشیند، به نفع او تمام شود. لذا برخلاف بعضى ها که اصرار مى کردند زودتر چند نفر به نفع یک نفر بروند کنار، من مى گفتم معلوم نیست «به نفع» باشد، بگذاریم همین ها یکى یکى تبلیغات خود را بکنند و هواداران را با خود بیاورند، آن نقطه اى که تقریباً معلوم مى شود اواخر انتخابات که بعضى ها رأى ندارند، یا خودشان کنار مى کشند یا جامعه به طور طبیعى کارى را که نخبگان نتوانستند بین خود انجام دهند، جامعه این کار را مى کند. این یک سر مقاله بود که من آن موقع نوشتم که اصرار نکنید دود سفید از اردوگاه نخبگان اصولگرایان به چشم بیاید، این دود سفید را خود مردم بیرون خواهند داد . مردم کارى را که نخبگان نمى توانند براى آن تصمیم بگیرند خودشان به آن مى رسند، همان چیزى که در عمل دیدید و بعضى دیگر هم به این احساس رسیده بودند و مطرح مى کردند. لذا بنده هر چه فکر مى کنم، مى بینم در آن ایام خیلى دغدغه نداشتم و کسى اگر مرا مى دید، مثلاً من را آدم بى دردى احساس مى کرد.
آیا دغدغه شکست هم نداشتید؟ به هر حال این دغدغه در اصولگرایان بودکه فعالیت خود را از شوراى دوم شروع کرده و به مجلس رسانده بودند. حالا در آنها دغدغه شکست وجود داشت، با توجه به تعدد کاندیداها؟
بله، احتمالش را مى دادم، منتها احتمال موفقیت براى انتخاب اصولگرایان رابالاى 60درصد مى دادم و رقیبان راکمتر از 40درصد. آنجا نگران یک اتفاق بودم، به لحاظ یک روند یا فرایند، فرآیندى بود که باید از داخل آن یک اتفاق متناسب با خواست شما دربیاید اما همیشه آدم مى تواند این جور وقت ها نگران یک اتفاق باشد ومن هم خوب از این نگرانى ها داشتم اما این قدر از آن سو عوامل امیدوار کننده وجود داشت که آن نگرانى ها جلوى آن رنگ مى باخت و کم اثر مى شد.
ادامه دارد ...